Tuesday, August 31, 2010

روزی که گذشت پر از استرس بود و کلاً هفته هایی که از برگشتنم میگذره با فراز و نشیت بسیار طی شد و بالاخره پایان نامه ی فوق رو در آخرین لحظه برای تصحیح به دانشگاه تحویل دادم. شاید اگر یه اتفاق خاص که الان میگم نیفتاده بود، اینقدر روحیه و انرژی برام نمیموند که بخوام لحظات آخر دوندگی لازم رو انجام بدم

آخرین تصحیحات رو که داشتم انجام میدادم، محمد از در در آمد و با تحویل دادن محموله ای از طرف آیدا، منو از خود به در کرد! آنچنان روحیه ای گرفتم که خستگی رو بعد از چند روز کمخوابی کشیدن حتی الان هم حس نمیکنم
آیدا جان، عزیز دلم، هرگز انتظار چنین لطفی رو ازت نداشتم. بینهایت خوشحالم کردی و باعث شدی بیش از پیش به داشتن همسر عزیزی مثل تو افتخار کنم عزیزم


دوستت دارم آیدا و روز به روز هم احساس خوشبختی بیشتری از داشتن همسری مثل تو میکنم

Sunday, August 15, 2010

Our 5th Anniversary


na,hala ee dorose shoma sa@ 8 sobh taze bekhabi? :D

emrooz varede 6omin(nakhuni 60omin :)) ) saale ashenayeemun mishim ;) albate chand saale aval faghat doostaye khoob boodim,na mesle alan ke doostaye bad hastim :))

6 saal kheili ziade,are.vali nesbat be 60 saale ayande chizi nist :D

be nazaret lahzate khoob bishtar dashtim ya bad? man fekr mikonam jam'e jabrish mosbat bashe,shoma chi?

alan ke felan shoma khaabi,vaghti bidar shodi ba ham ye chizi post mikonim :*
Love You
Aida
آرزو داشتم امروز این پست رو به همراه عزیزترینم و با یادآوری شیرینترین لحظات زندگیم بفرستم و متأسفانه اینچنین نشد